نر تنها یک مسابقه شترنج است
ویژگیهای نر تنهای خوب
۱.کبوتر از نظر خطا صفر باشد
۲.نر باید هنگام بلند شدن برای شکار زیر یک دقیقه با شکار پرواز داشته باشد وبنشیند.و اگر شکار دنبال او ننشت دوباره بلند شود تا شکار را بنشاند تا زمانی که یا شکار را بنشاند یا از دید نر خارج شود.واگر بیشتر پرید خطا کرده است.
۳.زمانی که نر بیرون از جوفتی است.نباید کبوتر مشغول دانه خوردن یا تمیز کردن پرهای خود باشد.در این صورت خطا کرده است.
۴.نر باید برای شکار آوردن به محدوده دید خود اکتفا نکند ومنتظر این نباشد تا کبوتر به محدوده دید او بیاید.
۵.نر نباید به صدای کبوترهای داخل لانه قفسهای منزل توجه ای داشته باشد.
۶.نر نباید دنبال شکار جای بجز مکای خود بنشیند واگر هم شکار نشست آنقدر روی سر شکار شوخ بازی در آورد تا شکار دوباره به دنبال نر بلند شود.
۷.نر تنها نباید کاری به این داشته باشد که شکار مفلق است یا سفید یا سیاه یا دمگیر است یا تهرونی ویا ماده باشد یا نر وحتی هنگامی که مفلق میاندازد باید برای مفلق چنار دانه دادن بگذارد تا مفلق به سمت او بیاید.
۸.واین کارها کار هر کبوتری نیست. شخصی با نام مستار یار در قسمت نظرها گفته که از تهران میباشد.میگوید نر تنهای ما از اوج آسمان کبوتر می آورد.اشتباه نکنید آن کبوتر اسمش عشقی است این کبوتر عشقی کار می کند و نرهای ما به راحتی این کبوتر را می اندازد.
۹.نر بعد از چند ماه که شکار می آورد آنقدر استادانه عمل می کند که هم شکار را با خود می آورد و هم صاحب شکار رامی آورد. آن زمان می توان گفت که نر تنها دیگر استادانه عمل می کند.و دیگر در این زمان نر در خطر است.زیرا کبوتر داران احساس خطر می کنند.
۱۰.نر باید خود برای شکار بلند وکوتاه شود نه این که او را برای بلند شدن بترسانید تا بلند شود.
۱۱. نر باید جوفت گیری را در لانه انجام دهد و به هیچ وجه بیرون لانه جوفت گیری نکند. چون اگر بیرون جوفت گیری کرد دیگر شکار را به لانه نمی برد.
۱۲.نر باید از ۲۰ کیلومتری خانه که رها شود به راحتی به خانه برگردد.
۱۳. اگر نر شکاری آورد و ابزار لازم برای گرفتن شکار مهیا نباشد نر به مرور زمان افت می کند.
۱۴.نرهنگامی که شکار می آورد به هیچ وجه نباید شکار را بزند.اگر این کار را کرد به درد نر تنها نمی خورد.
بیــا بشنو زمن یـک داسـتانی کـه تا هـهـجـران کفـتر را بــدانی
مرابود
هم محلی کشاورز و خانی نـمـودم جـون کـه ازکبـوتـر داریهمـی آوردم و گفـتم همان است چوراندم از کـمیـن دیدم نه آن است
سر
هر تیـغه ای دمش سپند بود صـدای بطـن او چـون شـیـرنر بـودچو
قـدری رفت بالا نیــز وا داد کـشیـدم از جـگـر مـن آه و فـریادخرد
گفتا که آخر این همین است مرو زیـن ره که دشمن در گمین استبه
زیـرآوردم و بـردم ز خـــانه بـه سـوی طـور گــردیــدم روانـهبه
هیچ و پــوچ آنها را بـــدادم ولیکن مدتی طور و سـله آنجا ستادمبدیدم
عـارفان جـمع اند آنـجـا سـخـن از هـر یکیـک می بود بر پایکی
گفتا زمن کفتر چهار طرح است کم و شیرین یک لایی و دیگر هم دو بحر استیکی
بر دیـگری: پر فاش می کرد شـکار خانـگی چون بـاش می کردیـکـی
دیـدم گریبان بـردریده به حـال مـضـطر و رنـگ پـریـدهبدو
گفتم که احوال تو چون است به من برگو دلت بهر چه خون اسـتجـوابـم
داد آن دم با دل خـون کـه ده کـفـتر زدم من از لـب بـومیکا
یـک از: پی هم تاخ کردنـد ز اول تـا بـه آخـر بـاخـت کـردندیکی
تعریف می کرد از نر خویش کـه وقـت جفـتش او می رود: بیشمثال
بـاش با چنـگال و بـالـش بـه سـوی جـفـتی او آرد شکارشبـدو
گفتم ز حـرف تو ضمیـرم و قـصـد دارم که ایـن نر را ببیـنمجـوابـم
گفـت تا دیروز بـودش ولــی بـاش آمـد و او را ربــودشتمام
گفتـگو ها شـان براین بود نـه انـدر آسـمـان انـدر زمین بودسخـن
از هر یکـی می بود عالی ز اول تـا بـه آخـر خـشـت مـالینشد
معـلوم من آخر از ایـن کار دمـی از خـواب غفلـت شو تو بیدارنـصـیـحـت
گــوش کـن از ... و اگــر نـه مـی کــنـی آخــر ...نویسنده محسن